دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 13023
تعداد نوشته ها : 4
تعداد نظرات : 2
Rss
طراح قالب

 

عمریست که از حضور او جا ماندیم


در غربت سرد خویش تنها ماندیم


او منتظر است تا که ما برگردیم


ماییم که در غیبت کبری ماندیم

يکشنبه بیست و ششم 8 1387

 

 

روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود

و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد

 مرد نمازش را قطع کرد و داد زد:

 هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی

 مجنون به خود آمد و گفت :

من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم

 تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی

 

دسته ها : متن ادبی
يکشنبه بیست و ششم 8 1387

 

 

آن روز که سهراب نوشت

 تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبر از آن دل پردرد گل یاس نداشت

باید این جور نوشت

چه شقایق باشی

 چه گل پیچک و یاس

زندگی اجبار است

 

دسته ها : شعر
شنبه بیست و پنجم 8 1387

 

 

ای مصور صورت یار مرا بی ناز کش


چون به نازش می رسی بگذار من خود می کشم


 

دسته ها : شعر
شنبه بیست و پنجم 8 1387
X